اگر سر خاکم امدی و دیدی,به احترامت بلند نشدم از سکوتم بفهم که خاک پایت شدم.............. سکوت انتقام گیرم این روزهای تو را فریاد میزند... طوفان شدم که شاید دریا مرا ببرد ولی دریا که هیچ ، همچون همیشه یادت مرا برد... دلم عاشقانه تو را دوست داشت و مغزم عاقلانه تو را طرد کرد... ای یادگار فصل سرد زندگیم ببین چه چه به روزم آوردی؟؟! حال همان مترسگی شده ام که آرزویش را داشتی ... ! کینه ی عشق تو مرا در آغوش گرفته است و من فقط آرام خط و نشان میکشم... این روزها... مهربان شده ای! آرام شده ای! دلداریم می دهی! به همه ی این ها قسم ، تو نای عاشقیم را جوییدی.. من بره زاده شده ام... بره ای که عاشقانه گرگی را پرستید... و گرگی که بیرحمانه بره را درید لاشه اش را تقدیم لاشخورها کرد... باید سکوت کنم... حکم زندگیم این است... من بره زاده شدم !! ............ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﻱ ﺣﻀﻮﺭﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻱ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺜﻞ ﮔﻠﺒﺮﮔﻲ ﺑﻪ ﺷﺒﻨﻢ ﻣﺜﻞ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﺑﻪ ﻏﺮﺑﺖ ﻣﺜﻞ ﻣﺠﺮﻭﺣﻲ ﺑﻪ ﻣﺮﻫﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻋﺬﺍﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻦ ﺑﻲ ﺗﻮ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺮﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻲ ﺗﻮ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﻳﺰﻡ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺣﺠﺮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﮔﻞ ﻭ ﺳﻨﮓ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻟﺒﺮﻳﺰ ﺳﮑﻮﺗﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺧﺎﻟﻲ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﻴﻞ ﺯﻭﺍﻟﻢ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﻲ

امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1603
برچسب ها :

تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394 | 22:25 | نویسنده : $....R ...!)@ |